چندی پیش یکی از خداناباوران در بحث شکاکیت و آتئیسم، که یکی از انجمنهای شبکه اجتماعی گوگلپلاس است، مطلبی را درباره بطلان برهان علیت منتشر ساخت. انتقاد کوتاه من به این مطلب، بحثی مفصل را در پی داشت که در موضوع علیت محدود نماند و به مبانی شناخت کشیده شد. در اینجا متن مطلب ایشان و نقد خود را تقدیم میکنم و برخی از نظرات و پاسخها را در بخش نظرات میآورم تا خوانندگان گرامی در جریان این گفتگو قرار گیرند و با دیدگاههای خود، آن را تکمیل کنند.
+ Eman A نوشته بود:
کتاب A به سمت کتاب B مایل شده و به آن تکیه داده و ایستاده. کتاب B به کتاب C و کتاب C به…
اگر شما تا عمر دارید این دنباله را بگیرید و جلو بروید و به انتها نرسید بعد از مشاهدهٔ اینکه علت ایستادن هر کتاب، کتابی است که در کنارش قرار گرفته به این نتیجه میرسید که کتابها را نهایتی باید باشد و بالاخره جایی تمام میشوند و نگهدارندهٔ اولیهای وجود دارد که آنها را نگهداشته است. علتالعلل…
حال این موضوع رو با برهان علیت تطابق دهید. ما در عمر کوتاه خود نسبت به جهان بنا به تجربه درمییابیم که قاعدتاً هرچیزی باید علتی داشته باشد، ولی آیا تجربیات محدود ما و عمر اندک ما در مقایسه با عمر دنیا میتواند این حقیقت را تشخیص دهند و آن را آشکار کند که نتیجهگیری ما درست است و چیزی (خدایی) به عنوان علت همه چیز وجود دارد؟
بگذارید به مثال کتاب برگردیم.
اگر این کتابها در یک مسیر دایرهای قرار گرفته باشند ولی آنقدر طویل که قابل مشاهده توسط ما نباشد چه؟ آنها بدون نیاز به تکیهگاهی اولیهٔ میایستند. اگر این کتابها به یک سری کتاب دیگر که در جهت مخالف، به صورت مایل چیده شدهاند تکیه داده شده باشد چه؟ تجربهٔ محدود ما از تعداد محدودی کتاب که به کتاب بعدیش تکیه داده، و دیدن این امر که هر کتاب نیازمند کتاب دیگری برای ایستادن است به ما میگوید که این کتابها در نهایت بایستی به تکیهگاهی تکیه داده شده باشند؛ چرا که خودِ کتابها نمیتوانند تکیهگاه باشد و نیازمند کتاب دیگری هستند. ولی واقعیت میتواند بسیار متفاوت باشد.
درباره این مطلب چنین نوشتم:
مشکل این دوستان نداشتن آگاهی و ذهنیت فلسفی و نشناختن مفاهیمی چون علیت است. لذا تصور میکنند همانطور که کتاب میتواند در یک دایره، تکیهگاهی برای خودش باشد، علت هم میتواند در یک دور بزرگ، معلول خودش قرار گیرد. در حالی که اگر متوجه بودند علت به معنی هستیبخش است و همه وجود معلول به علتش وابسته است، دچار چنین اشتباه بزرگی نمیشدند و این مغالطه را بیان نمیکردند.
کتابی که برای ایستادن به کتاب دیگر تکیه کرده، به هیچ وجه در هستی خودش به آن کتاب وابسته نیست. لذا هیچ اشکالی ندارد که ایستاده بودنش در یک دور کوچک یا بزرگ به خودش بازگردد. اما اگر قرار بود وجود این کتاب به کتاب بعدی وابسته شود و این سیر ادامه پیدا کند، آیا هیچ عقل سالمی میپذیرفت که چیزی به وجودبخش خودش، هستی بدهد؟
البته باید دقت کرد که این موضوع اصلاً ربطی به سفر در زمان و امثال این حرفها ندارد. چون موضوع این نیست که آیا میشود چیزی در زمان گذشته وجود داشته باشد یا نه. بحث بر سر وجودبخشی است. توضیح بیشتر این مطلب را در جلسات گفتگوی خردگاه دادهام.