خلافت مردم

 


در این که انسان و تمامی موجودات، تحت ولایت مطلق و حاکمیت انحصاری خداوند قرار دارند تردیدی نیست و همۀ معتقدان به توحید بدون هیچ اختلافی خداوند متعال را تنها منشا اصیل حق می‌دانند. بیشتر اختلافات از برداشت‌های گوناگون دربارۀ نحوۀ اعمال حاکمیت الهی در صحنۀ اجتماع آغاز می‌شود. در این زمینه دو نوع نگاه کلی وجود دارد:
یک دیدگاه بنا را بر قصور انسان در تشخیص مصالح و ناتوانی او در ادارۀ صحیح اجتماع می‌گذارد و برای مردم حق و اختیاری جز پذیرش آنچه از طریق اولیای دین تعیین می‌شود قائل نیست. بر اساس این دیدگاه مردم در موضوعات سیاسی و اجتماعی حق تصمیم‌گیری و اعمال نظر ندارند و همواره باید منتظر تعیین تکلیف از سوی پیشوایان دینی باشند. بر این مبنا رهبران جامعه، چه پیامبران و امامان معصوم و چه جانشینان دین‌شناس آنها، هرگز در معرض انتقاد، اعتراض یا نظارت مردم قرار نمی‌گیرند و درستی رفتار آنها از راه‌های دیگری چون عصمت یا عدالت حاکمان تامین می‌شود.
دیدگاه دوم انسان را موجودی دارای اندیشه و اختیار می‌داند که خداوند او را جانشین خود در زمین قرار داده و حق تعیین سرنوشت و انتخاب نوع زندگی اجتماعی را به وی واگذار کرده است و از او می‌خواهد با مشورت و همکاری نسبت به نحوۀ ادارۀ امور عمومی تصمیم‌گیری و بر عملکرد حاکمان نظارت کند. در این دیدگاه انسان دارای کرامت، تشخیص و توان ادارۀ‌ جامعه شناخته می‌شود و تمامی افراد جامعه (اعم از مسلمان و غیر مسلمان) در این زمینه برخوردار از حق به شمار می‌آیند و جلب رضایت آنها بر حاکمان واجب است.
اگر چه هر یک از این دو دیدگاه طرفدارانی متکی به استدلال‌‌های متعدد دارد اما اثبات درستی دیدگاه دوم و انطباق آن با آیات قرآن و احادیث اسلامی کار چندان دشواری نیست. برای این منظور کافی است مروری بر آیاتی چون آیۀ ۳۰ سورۀ بقره، ۱۶۵ سورۀ انعام، ۳۹ سورۀ فاطر و بسیاری دیگر از آیات قرآن داشته باشیم که همگی تصریح می‌کنند خداوند انسان را به عنوان خلیفۀ خود در زمین قرار داده و به او کرامت و آزادی بخشیده است. وقتی این آیات را در کنار آیاتی چون آیۀ ۷۱ سورۀ توبه که حق نظارت و اعتراض را برای همۀ مؤمنان ثابت می‌کند و آیۀ ۳۸ سورۀ شوری که امور اجتماعی را شورایی می‌داند و آیۀ ۲۵ سورۀ حدید که برپایی نظام عادلانه را بر عهدۀ مردم می‌گذارد قرار می‌دهیم و سیرۀ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در مشورت با اصحاب و احادیث امیر مؤمنان (علیه السلام) دربارۀ لزوم انتقاد به امام و نیاز حاکم به مشورت را کنار آن می‌گذاریم موضوع کاملا روشن می‌شود.
البته این نوع نگاه هیچ منافاتی با ولایت مطلقۀ رسول خدا و امامان معصوم ندارد و حتی ولایت فقیه عادل نیز دقیقا در همین چارچوب تعریف می‌شود. چرا که مردم در عین خلافت، کرامت و آزادی، وقتی دین را بر می‌گزینند خود را موظف می‌دانند از حاکم تعیین شده از طرف خدا پیروی کنند و اگر در دستورات دین شرایطی برای حاکم گذاشته شد، به آن شرایط پایبند باشند.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *