******: من آفریدگار را قبول دارم. ولی با دلایلی که عنوان میکنم، این باور را دارم که خدا آفریده و دیگه کاری به کار ما نداره. اگر روز حسابی باشه اون موقع میاد فقط برا بررسی. یعنی در زمان حیات ما کاری به کارهای ما نداره.
دلیل: اشخاصی که جنایتهای وحشتناک میکنند، افرادی که ظلم میکنند مثل هیتلر، موسیلینی و… یعنی بین مقتولینشون هیچ شخص باخدایی نبوده؟ ولی همشون کشته شدن؟ یا جنایتهای وحشتناک یا آفریقاییهایی که از گرسنگی مردن و یا…؟ پس خدا هیچ کمکی نمیکنه. هرکس هر کاری میخواد انجام میده و قانونش اینه که خودمون از پس خودمون بربیایم و هیچ چیز دیگهای وجود نداره.
سید حمید حسینی: عقل ما بهراحتی تشخیص میده که جهان با همه موجوداتش، مخلوق و معلول حقیقتی بینهایت بزرگ، هوشمند و توانا است. اگه بیشتر دقت کنید میبینید که چنین خالقی هیچگونه محدودیت و نیازی نداره و همه موجودات برای همیشه و در همه لحظات به او وابسته و نیازمند هستند.
برای اینکه این موضوع رو بهتر درک کنیم خوبه به یک مثال توجه کنیم. اون چراغی که الان بالای سر شما روشنه نور و انرژی رو از خودش نداره و برای روشن شدن نیازمند جریان برقه. بنا بر این برای روشن موندن هم هر لحظه به ادامه جریان برق نیاز داره و اگه یک آن این جریان قطع بشه دیگه روشن نیست. یعنی ما نمیتونیم بگیم جریان برق اومد و این چراغ رو روشن کرد و بعدش دیگه نیازی بهش نیست.
موجودات جهان هم وجود و کمالاتشون رو هر لحظه از خدا میگیرن و اگه یک آن او فیض و لطف خودش رو قطع کنه نیست و نابود میشن.
حالا سؤال شما اینه که اگه خدا به همه چیز احاطه داره، پس چرا به بندههای خودش کمک نکرده و مثلاً اونها رو از دست جنایتکاران نجات نداده؟
برای پی بردن به جواب این سؤال خوبه به این نکته دقت کنید که اگه خدا میخواست و اراده میکرد اصلاً هیچ جنایتکاری در عالم وجود نداشت. پس وجود افراد بد و کلاً شرها و بدیها در جهان کاملاً با برنامه و حکمت بینظیر خدا طراحی و اجرا شده. چون او هدف مهمتر و بزرگتری رو از آفرینش پیگیری میکنه و قراره کمالات و شگفتیهای بسیار بزرگی رو در همین درگیریها و سختیها پدید بیاره.
البته این جریان به همین سادگی نیست و پیچیدگیهای فراوانی داره اما مجموعاً عقل ما که وجود خدا رو درک کرده، حکمت و عدالت و برنامهریزی هوشمندانه او رو هم میفهمه.
******: چه نیازی به این انرژی هست؟ و کلا شما چه جوری میگید این انرژی جریان داره؟ اگر بگیم جهان هستی آفریده شده و انرژی مولدی داشته، طبق قوانین فیزیک همون انرژی در هستی هست و نابود نمیشه، بلکه تغییر شکل میده. پس نیازی به حضور خدا نیست. یعنی خدا اگر قرار به دادن انرژی هم باشه، انرژی را داده و رفته. یعنی از نظر من حتی اگر نیاز به انرژی اولیه باشه، لزوما نیاز به وجود مولد همیشگی نیست و در ضمن چه دلیلی وجود داره که اگر خدا فیضش را قطع کنه، همه میمیرن؟
من مخالف وجود بدی و شر نیستم ولی میگم با حضور خدا منطقی نیست. یعنی خدا یک گوشه میایسته و این همه ظلم و تجاوز و بیعدالتی را میبینه و هیچی نمیگه، تو این کشتارها ١ مؤمن هم پیدا نمیشه که خدا کمکش کنه؟ میشه بگید خدایی که هیچ کمکی نمیکنه و نقش ممتنع داره، چرا باید نگاه کنه؟ خیلی خیلی ببخشید ولی من تصورم از این خدا این میشه که آفریدهها رو به جون هم میندازه و لذت میبره. برا همین ترجیح میدم این خدای ممتنع، یکجای دیگه باشه و تماشاگر نباشه.
سید حمید حسینی: برای درک درست این موضوع باید رابطه میان علت و معلول رو بهدرستی تصور کنیم و فرقش رو با بقیه روابطی که میشناسیم تشخیص بدیم. اگه یک چیزی معلول چیز دیگری باشه یعنی همه هستی او به علتش وابسته است. مثلاً ما در تعابیر عامیانه خودمون میگیم بنّا علت ساخته شدن خانه است. یا پدر و مادر علت تولد فرزند هستند. این در حالیه که اینها در واقع علت حقیقی نیستند و تنها زمینهساز تحقق علت هستند. علت وجود خانه کنار هم قرار گرفتن همه عواملیه که در بودن اون خانه تأثیر میذاره و اگه هر کدوم اونها نباشن دیگه خانه نیست. یعنی وجود بنّا هم بخشی از اون مجموعه عوامله. به همین خاطر شما میبینید که وقتی بنّا از بین میره خانه همچنان باقیه. یا وقتی پدر و مادر از دنیا میرن باز هم فرزند هست و زندگی میکنه. این نشون میده که اونها علت حقیقی نبودن و اصطلاحاً علت مُعدِّه به حساب میان.
اما اون چیزی که عقل ما میفهمه اینه که موجودات عالم یا باید هستی خودشون رو ذاتاً داشته باشن یا اون رو از جای دیگهای بگیرن. اینکه هستی موجودات برای خودشون نیست واضحه. پس اون رو از کس دیگه میگیرن. یعنی اینجا صحبت از علت حقیقیه. قبلاً هم فهمیدیم که وجود هر چیز کاملاً به علتش وابستهس یعنی اگه علت نباشه، معلول هم نیست و نابود میشه.
باز برای روشن شدن موضوع همون مثال چراغ رو مطرح میکنم. اگه روشن بودن چراغ رو به عنوان وجود یک شیئ در نظر بگیریم، اصل وجودش و استمرار وجودش وابسته به اینه که علت روشن بودن چراغ باقی باشه. این علت عبارته از تمامی چیزایی که در روشن بودن چراغ تأثیر داره. مثلاً وجود سیم، متصل بودن سیم، جریان داشتن برق و … . حالا اگه هر کدوم از این عوامل نباشه، دیگه اون علت وجود نداره و روشنایی چراغ هم دیگه نخواهد بود.
اینکه فیزیک میگه انرژی همواره هست و باقیه ربطی به این بحث ما که فلسفیه نداره. چون فیزیک میگه تا زمانی که علت وجود انرژی باقی باشه، اون انرژی هم هست و از حالتی به حالت دیگه تبدیل میشه. اما فیزیک هیچ وقت نمیگه اگه علت هستی اون انرژی نباشه باز هم انرژی باقی میمونه. اصلاً این حرف در صلاحیت فیزیک نیست و واردش هم نمیشه. چون این بحث کاملاً عقلیه و عقل ما حکم میکنه که وقتی علت چیزی نباشه معلول هم حتماً نیست.
پس رابطه جهان با خدا مثل رابطه بنّا و خانه نیست که بگیم خدا جهان رو آفریده و دیگه کاری بهش نداره. چیزی که عقل ما میگفت این بود که جهان نیاز به علت داره و همون عقل میگه بقای معلول کاملاً وابسته به بقای علته و اگه خانه بعد از بنّا باقی میمونه به این خاطره که بنّا علت خانه نیست.
اما در موضوع شر و بدی باید به اون نکتهای که عرض کردم و مسئله حکمت و هدف آفرینش بیشتر دقت کنید. انسان برای اینکه بتونه به هدف خلقتش که رسیدن به کمال بینهایته برسه باید در شرایطی قرار بگیره که بتونه هم خوب باشه و هم بد. بتونه هم بهترین نیکوکاری و فداکاری رو انجام بده و هم بدترین جنابت رو. پس این حکمت و لطف خداست که چنین شرایطی رو ایجاد کرده و این دوره موقت و کوتاه رو در آفرینش رقم زده تا اون هدف بزرگ و بینهایت تحقق پیدا کنه. برای روشن شدن موضوع به این مثال توجه کنید که انسان برای رسیدن به پختگی و توانمندی بالا باید در امتحانات سخت و شرایط دشوار قرار بگیره و آبدیده بشه. حالا پدر و مادر یا معلمی که اون شرایط و امتحان سخت رو برای فرد ایجاد میکنن از سختی کشیدن او لذت نمیبرن، بلکه چون میدونن با این کار دنبال چه هدف بزرگی هستن، از روی محبت و لطفشون شرایط راحت رو از او میگیرن و بهش سختی میدن.
******: رابطه بنا خیلی جدید بود و چیز جدیدی یادگرفتم. حالا سؤال: گفتید اگر بنا مرد, خونه باقی میمونه چون علت اصلی بنا نبوده. احتمالاً منظورتون وجود خدا به عنوان علت اصلیه. حالا اگر خونه نابود بشه, یعنی علت اصلیش نابود شده؟!
من میگم در واقع این دیدگاه ماست که توجیه میکنه. مثلاً من میتونم بگم یک سری علل در کنار هم باعث ساخت ساختمون میشه و عللی باعث حفظ اون میشه. یعنی مصالح, بنا, کارگران, زمینی که روش ساخته میشه, باد و بارون و….
اینها عوامل هستند و اگر خدا باشه یا نباشه این ساختمون ساخته میشه و میمونه. شما میتونید بگید خدا با ساخت ابتدایی هستی بهصورت غیر مستقیم نقش داره ولی نمیتونید بگید حضور مستمرش باعث تولید و موندن ساختمون میشه.
من مخالف خوبی و بدی آدمها نیستم و اینکه انتخاباشون اونها رو به کمال وجودیشون میرسونه. ولی حضور خدا فایدهای نداره تو این جریان.
سید حمید حسینی: منظورم از علت، همه عوامل و اموریه که در وجود یک چیز تأثیر داره. برای وجود داشتن یک خونه خیلی چیزا باید باشه تا اون خونه بهوجود بیاد و وجودش همچنان استمرار داشته باشه. به مجموع همه این عوامل میگیم علت.
وقتی چیزی نابود میشه یعنی دیگه علتش وجود نداره. یک خونه وقتی نابود میشه دیگه اون مجموعه عواملی که باعث موجود بودنش بوده وجود نداره. اما معنی این حرف این نیست که تکتک اون عوامل نابود شدن. همین که بخشی از عوامل از بین برن دیگه اون مجموعه وجود نداره، پس معلولش هم نیست. مثلاً یکی از اون عوامل، استحکام مصالح بوده. همین که این جزء از بین بره، علت بقای خونه نابود شده و دیگه خونه باقی نمیمونه.
حالا حرف اصلی اینه که وجود تکتک عوامل وابسته به وجود و اراده خداست. با توضیحاتی که دادیم مشخص شد که هر چیزی اگه بخواد وجود داشته باشه باید علتش یعنی مجموعه عوامل مؤثر در وجودش موجود باشه. سراغ هر کدوم از اون عوامل که بریم باز همین جریان برقراره یعنی برای موجود بودن کاملاً به علت خودشون وابستگی دارن. پس اگه در هر لحظه و در هر شرایط، علت اصلی وجود که خودش دیگه نیازمند و وابسته نیست وجود نداشته باشه و اراده و فیض او که شرط موجود بودن موجوداته نباشه، هیچ چیزی در عالم باقی نمیمونه. باز هم مثال روشن موندن چراغ با جریان برق رو یادآوری میکنم تا نقش خدا در وجود همه اجزای هستی رو تا حدودی درک کنیم.