آیا ادیسون به جهنم می‌رود؟

 

 

کمی پیش از ایام نوروز، هنگام تشییع پیکر یکی از عزیزان از دست رفته، در سالن انتظار غسالخانه بهشت زهرا با گفتگو و پرسشی مواجه شدم که با یادداشت قبلی این صفحه کاملا مرتبط بود. گروهی از مشایعت‌کنندگان تحت تأثیر آن فضای تکان‌دهنده، در این باره بحث می‌کردند که آیا پس از مرگ، تنها شرط نجات انسان، اعتقاد به اسلام و ایمان به خداست؟

با وارد شدنم به آن جمع، بحث آنها جدی‌تر شد و با هدف درگیر کردن و شنیدن داوری من، خلاصه‌ای از گفتگوهای انجام‌شده را مطرح و بر پرسش خود به عنوان دغدغه‌ای جدی، تأکید کردند. دو سه نفر از آنها که ظاهری امروزی‌تر داشتند، با نام بردن از افرادی چون ادیسون و دیگر دانشمندانی که خدمات بزرگ و سودبخشی برای بشر داشته‌اند، این پرسش را مطرح می‌کردند که آیا آنها با این همه خدمات، باید به جهنم بروند و بسوزند؟

 

یکی از اقوام که ظاهری مذهبی‌تر داشت و در برابر این پرسشِ انکاری، موضع گرفته بود، با قاطعیت و چهره‌ای مصمم گفت: خداوند در قرآن، با دو خط، تکلیف همه این افراد را مشخص کرده است. او سپس سوره عصر را خواند و مشغول تفسیر آن شد. خلاصه توضیح او این بود که هر کس به خدا ایمان نیاورد، دچار خسارتی غیر قابل جبران خواهد شد. پس این‌گونه افراد، هر خدمتی هم که بکنند، چون ایمان ندارند، زندگی خود را باخته‌ و اهل جهنم‌اند.

 

در طول مدتی که این بیانات ایراد می‌شد، ساکت بودم و تنها به چهره گوینده که هر لحظه مصمم‌تر سخن می‌گفت و چشمان شنوندگان که بر حیرت و افسردگی آنها افزوده می‌شد، می‌نگریستم. وقتی سخنان او پایان یافت،‌ نگاه‌ها متوجه من شد. شاید بدون امید به شنیدن پاسخی بهتر، منتظر بودند تا این سخنان مستند به آیات قرآن را تأیید و توجیه کنم. اما به صورت خلاصه چند نکته را ذکر کردم:

 

نخست آن که شما از کجا می‌دانید این افراد به خدا ایمان داشته‌اند یا بی‌ایمان از دنیا رفته‌اند؟

 

دوم این که چه ضرورتی دارد ما در جای خدا بنشینیم و بهشت و جهنم را تقسیم کنیم؟ خدا خودش می‌داند با بندگانش و رابطه‌ واقعی و درونی آنها با او.

 

سوم این که ایمان به معنی تسلیم قلبی در برابر حقیقت است. پس مؤمن کسی است که روی آنچه عقل او درک می‌کند پا نگذارد و کاملا تسلیم حقیقت باشد. بنا بر این اگر کسی به هر دلیل حقانیت دین را درک نکند و به این خاطر به آن ایمان نیاورد، مشمول آن دو سطر سوره عصر نخواهد بود. چرا که خداوند در جای دیگر در نیم سطر، ملاک روشن‌تری برای تکلیف، بازخواست و عذاب خود ارائه داده و فرموده است: «لایکلف الله نفسا الا وسعها».

 

با شنیدن این نکات، چهره پرسشگران شکفت و لبخند رضایت بر لبانشان آشکار شد. یکی از آنها پیروزمندانه  و با حالتی حق به جانب، این‌گونه به حرف آمد: بله من هم می‌گفتم که مگر می‌شود خداوند میلیاردها انسان را به جهنم ببرد و تنها یک گروه اندک از شیعیان را نجات دهد؟ یکی دیگر از اعضای آن جمع، فرصت را غنیمت شمرد و حکم نهایی را صادر کرد و گفت: پس این دانشمندان بزرگی که این همه به بشریت خدمت کرده‌اند حتما در بهشت خواهند بود.

 

من که دیدم هنوز آنچه گفته‌ام به‌درستی جا نیفتاده است، این بار با بیانی متفاوت از آنها پرسیدم: به نظر شما کسی که به مردم خدمت ولی به خدا خیانت کند، شایسته بهشت است؟ آنها از شنیدن این جمله تعجب کردند و پرسیدند:‌ چه خیانتی؟

 

گفتم: اگر عقل کسی به وجود خالق هستی پی ببرد و ضرورت اطاعت از فرامین او را بفهمد، ولی حاضر نباشد از غرور یا امیالش دست بردارد، آیا مهم‌ترین حقیقت هستی را زیر پا نگذاشته و به خالق خود خیانت نکرده است؟ پس خدمت به مردم با همه ارزش و اهمیتی که دارد نمی‌تواند آن خیانت بزرگ و زشت را توجیه کند. به هر حال ما که از نیت و باطن افراد خبر نداریم، بهتر است به‌جای قضاوت درباره دیگران، قدردان خدمات آنها و به‌فکر وظایف خود در برابر خالق و اطرافیانمان باشیم. 

 

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *