برخی از منکران وجود خدا تصور میکنند یافتههای جدید علمی ادعای ادیان را در زمینه هدفدار بودن هستی زیر سؤال میبرد. آنها میگویند وقتی در بیش از ۹۹.۹۹۹۹ در صد از تاریخ کیهان اثری از انسان دیده نمیشود، چگونه میتوان پذیرفت که هدف نهایی جهان، آفرینش بشر بوده است؟
یا وقتی بررسیهای علمی نشان میدهد در عمر ۳.۵ میلیارد ساله حیات در زمین، ویرانیهای محیطی مانند آتشفشانها، تغییرات آب و هوا، سونامیها، طوفانها و سیارکها ۹۹.۹ در صد از کل گونههای زیستی را منقرض ساخته، آیا میتوان به برنامهای هدفمند برای ایجاد حیات باور داشت؟
برای پاسخ به اینگونه پرسشها توجه به چند نکته ضروری است:
۱ـ علوم تجربی با همه مزایا و فوایدش در محدوده حواس مادی و چارچوبهای عقلانی محصور و حتی از اثبات واقعنمایی گزارههای خودش عاجز است. تنها برهان و روش عقلی است که میتواند مبنایی قابل قبول را برای تکیه بر تجربه فراهم سازد.
۲ـ یکی از چارچوبهایی که عقل برای تجربه در نظر میگیرد، احاطه بر موضوع و امکان دخل و تصرف در آن است. چیزی که در شرایط گوناگون قابل سنجش نباشد تجربهپذیر نیست.
۳ـ کل جهان هستی موضوعی نیست که به چنگ تجربه درآید یا بتوان آن را در شرایط گوناگون سنجید؛ لذا علوم تجربی هرگز صلاحیت و توان اظهار نظر درباره کلیت هستی را ندارد.
۴ـ اندیشه انسان این توان را دارد که اصل مبدأ و هدفمندی هستی را بشناسد و آن را با برهان یقینی اثبات کند. عقل سلیم جهان را بدون علتی کامل و بینیاز قابل توجیه نمیداند و بیهدف بودن را نوعی نقص و نیاز بهشمار میآورد.
۵ـ وقتی به گزارهای مستدل یقین داریم، تا زمانی که با روش عقلی به نادرست بودن برداشت قبلی خود پی نبرده باشیم، مشاهده یا احساس مواردی از نقض آن حقیقت، نهتنها نادرستی یافته عقلانی را ثابت نمیکند، بلکه نشانٔهنده وقوع خطا در حس است.
۶ـ در موضوع هدفمندی جهان حتی مشاهده و احساس مواردی که به ظاهر منافی حکمت در آفرینش باشد نیز ممکن نیست؛ زیرا آنچه در دسترس شناخت و مشاهده ماست، سهم ناچیزی از نظام آفرینش دارد.
۷ـ سخن کسانی که یافتههای علمی را دلیلی بر بیهدف بودن جهان میدانند در مثل مانند سخن جنینی است که از فرایند رشد و کاربرد اعضای بدنش در طول دوران حیات جنینی آگاه میشود و به این نتیجه میرسد که آفرینش چشم و گوش و بینی برای او کاملاً اشتباه و بیخاصیت بوده است.