طینت به معنی سرشت و خمیرمایه اصلی وجود انسان است. همان چیزی که از آن با عنوان ذات افراد یاد میکنیم. در این زمینه آموزههای فراوانی در متون اسلامی وجود دارد. به عنوان مثال در مهمترین منبع حدیثی شیعه یعنی کتاب کافی، چند باب به این موضوع اختصاص یافته است. مرحوم کلینی (ره) پنج باب ابتدایی کتاب ایمان و کفر از بخش اصول کافی را به موضوع طینت انسان و نقش آن در ایمان و کفر و زمینههای تفاوت میان سرشتها اختصاص داده و در باب ششم، احادیث موضوع فطرت را آورده است. باب هفتم و هشتم این کتاب نیز دقیقا در راستای ابواب ششگانهٔ قبلی است و به نحوهٔ آفرینش افراد نیک و بد و تأثیر این آفرینش اولیه در روحیات و ایمان و کفر آنها میپردازد.
نکات مطرح شده در این چند باب از جهات گوناگون دارای اهمیت است و نقشی مؤثر در شناخت مبانی اعتقادی و حتی نظام اخلاقی مکتب اهل بیت (علیهمالسلام) ایفا میکند. بررسی و تحلیل این احادیث به پژوهشهایی گسترده و عمیق نیازمند است. لذا در این مجال تنها به مروری کلی بر این ابواب و نکات اصلی مطرح شده در آنها اکتفا و بیان تفصیلی آن را به فرصتی دیگر موکول میکنیم.
در نگاهی گذرا میتوان احادیث طینت را به دو بخش کلی تقسیم کرد. بخش نخست، از طینت توحیدی در همه افراد بشر و بخش دوم از طینتهای متفاوت میان نیکوکاران و بدکاران سخن میگوید. بر این اساس باید ذات افراد را دارای دو جنبه دانست که جنبه توحیدی آن در همگان مشترک و جنبه دیگر، در گرایش به خوبیها و بدیها متفاوت طراحی و آفریده شده است.
یکی از پیامهای اصلی باب ششم کتاب ایمان و کفر کافی، اثبات سرشتی یکسان برای همه افراد بشر از ابتدای خلقت انسان تا آخرین فرد این نوع است. در این باب که با عنوان «باب فطره الخلق علی التوحید» نامگذاری شده است، علاوه بر معرفت ذاتی همه انسانها نسبت به خداوند متعال، شناخت یگانگی او نیز امری فطری معرفی میشود. بر این اساس، اگر چه با توجه به تفاوت درجات عقل، میزان شناخت افراد از حقایق هستی متفاوت است و هر کس توان تشخیص بخشی از حقیقت را دارد، ولی این نسبیت، همه واقعیتها را در بر نمیگیرد. یکی از موضوعاتی که اصل آن از دایره نسبیت در تشخیص حقیقت خارج است و هیچ کس نمیتواند عذری برای درک نکردنش بیاورد، وجود خداوند و یگانگی اوست.
اما بخش دیگری از این متون، در صدد پاسخ به پرسش از محدوده این اشتراکات است و از ویژگیهای فطری اختصاصی برای گروهی از افراد سخن میگوید. از هشت باب ابتدایی کتاب ایمان و کفر، جز باب پنجم که به فطرت مشترک پرداخته، سایر ابواب درباره طینت و ویژگیهای جداگانهای است که در خلقت گروه مؤمنان و کافران یا بدان و نیکان، سعادت، شقاوت و رفتارها و روحیات اخلاقی و غیر اخلاقی آنها را رقم میزند.
پیامی که از ظاهر این روایات برداشت میشود این است که انسانها از دو طینت یا خمیرمایه جداگانه آفریده شدهاند و هر گروه بر طینت خود میتند و شناخت، گرایش و رفتارهای هر دسته، بر اساس سرشت و طینت آنهاست. در این روایات، مبدأ طینت مؤمنان و نیکان از اموری چون بهشت ، آب زلال ، طینت انبیا و منشأ طینت کافران و بدان از آتش جهنم ، آب شور و تلخ و مانند آن اعلام شده است. بر اساس برخی از این احادیث، تفاوت در طینتها موجب تمایل به سوی خوبیها و بدیها میشود. اما طبق آنچه از دسته دیگری از این متون بر میآید، تأثیر این طینت به حدی است که سرنوشت افراد بر مبنای آن تعیین میشود. یعنی کسانی که از طینت بهشت آفریده شدهاند حتما بهشتی و کسانی که از طینت جهنم خلق شدهاند حتما دوزخی خواهند بود و امکان جابهجایی در این میان وجود ندارد. در بخشهای دیگری از این روایات، این تأثیرگذاری تا جایی تعیینکننده میشود که حتی برخی رفتارهای اخلاقی کافران و بداخلاقیهای موردی مؤمنان نیز به جای اختیار و اراده آنها، به اختلاط طینتها مستند شده است.
اگر این دسته از احادیث را آنگونه که از ظواهر آنها بر میآید معنا کنیم، با دشواریهای فراوانی در لوازم کلامی این سخنان مواجه میشویم. اگر گروهی از انسانها از طینتی پلید آفریده شده باشند و بهجای قدرت تشخیص خوب و بد، تنها زشتیها را بشناسند و در وجود خود جز به بدیها تمایل نداشته باشند، نتیجهای جز تأیید مسلک جبرگرایی اشعریان به بار نخواهد آمد.
مشکلات و پیچیدگیهایی که در احادیث باب طینت وجود دارد، اختلافات و تأملات فراوانی را میان عالمان دین و شارحان کلام اهل بیت علیهم السلام پدید آورده است. مرحوم علامه مجلسی در شرح ارزشمند خود بر کافی، احادیث این ابواب را از اخبار متشابه و مشکل میداند که موجب توهم جبر و نفی اختیار است. وی سپس پنج مسلک را از علمای شیعه در مواجهه با اخبار طینت بر میشمارد. ایشان همین دیدگاهها را در بحارالانوار نیز ذکر میکند و در ادامه به صورت تلویحی اشکالاتی را به همه آنها وارد میداند. وی سپس میگوید بهتر است در این مسائلی که عقل ما از درک کنه آن عاجز است و به ویژه در آن موضوعی که پیشوایانمان ما را از ژرفاندیشی در آن نهی کردهاند، خوض نکنیم.
علامه طباطبایی برای حل این مشکل، در تعلیقهای بر بحارالأنوار میگوید: علما میان احادیث طینت با احادیث عالم ذر خلط کردهاند و اینها مطالبی است که باید جداگانه بررسی شود. وی وعده میدهد در دیگر آثار خود و از جمله تفسیر المیزان به بررسی و حل این مشکل بپردازد. با این حال، بررسی دقیق نشان میدهد تلاشهای فراوان ایشان در آن آثار نیز نتوانسته است گرهها و رموز این موضوع را بگشاید.
در مجموع به نظر میرسد تنها راه توجیه منطقی احادیث طینت، بازگرداندن این تفاوتها به انتخابها و جریاناتی است که در عوالم پیشین واقع شده است. دیدگاه امثال علامه مجلسی در وابسته دانستن احادیث طینت به موضوعاتی چون عالم ذر، بر خلاف نظر مرحوم علامه طباطبایی، سخنی بیمبنا و از باب خلط مسائل با یکدیگر نیست. مرحوم کلینی نیز از همین رو احادیث عالم ذر و وقوع تکلیف در آن را به عنوان مکمل و همراه احادیث طینت در ابتدای کتاب ایمان و کفر آورده است. حال اگر بتوانیم تبیینی استوار و معقول از وقایع عالم ذر ارائه دهیم و یکی از راههای فراوانی را که دانشمندان فریقین برای توجیه تفاصیل این روایات بیان کردهاند بپذیریم، مشکلات احادیث طینت نیز مرتفع میشود. اما وقتی میبینیم تمامی این توجیهات در برابر پرسشهایی بیپاسخ قرار میگیرند، اگر نخواهیم مانند شیخ مفید در میان متقدمان و مرحوم شعرانی در میان متأخران، احادیث بیانکننده این تفصیلات را به دلیل ضعف سند یا مخالفت با عقل و قرآن مردود بشماریم، ناچاریم همچون علامه مجلسی، در برابر فراوانیِ این احادیث، سر تسلیم فرود آوریم، ولی درباره دلالت آنها سکوت و به قصور دانش خود اعتراف کنیم.