چندی پیش یکی از خوانندگان گرامی طی نامهای برایم نوشته بود که با توحید افعالی و خدایی که در قرآن مطرح شده مشکل دارد. او گفته بود: چنین خدایی را نمیبیند و برایش واضح نیست که خدا باران را میفرستد یا درختان را سبز میکند. وی در ادامه نوشته بود این دغدغه، درگیری ذهنی شدیدی برایش ایجاد کرده و به همین دلیل، رشته فیزیک را در دانشگاه برگزیده است.
از آنجا که نکات جالب توجهی در این نامه و پاسخی که برای ایشان فرستادم وجود داشت، به نظرم رسید متن ویرایششده بخشهایی از این مکاتبه را در اختیار سایر دوستان بگذارم تا با مشارکت و همفکری خوانندگان عزیز، نکات بیشتری را بیاموزیم.
در بخشی از آن نامه آمده بود:
من با تعاریف سنتی ار دین و البته خدا خیلی مشکل دارم. یعنی با خدایی که در کتابها مطرح شده نمیتوانم ارتباط برقرار کنم. دلیل اصلیاش هم این است که این مطالب را خیلی درک نمیکنم و عمیقا نمیابم. بهخصوص وقتی در بحث خدا با افراد صحبت میکنم، حس میکنم بیشتر به یک سری تعاریف گنگ که صرفا حفظش کردهاند دل خوش میکنند
.
یکی از مشکلات اصلی خدای سنتی این است که خیلی دور میشود و انگار همیشه در ذهنم به عنوان یک چیزی بیرون از چیزایی است که هر روز لمسشان میکنم. با یک نفر صحبت میکردم، میگفت: خدا مثل دریاست .یک وجود جاری است که همه جا جریان دارد و هر چیزی موجی از آن دریاست. اما من این توحید افعالی را نمیبینم. این تدبیر لحظه به لحظه و دائمی اصلا برایم واضح نیست. یکی از بحثهای اصلی ملحدان (مخصوصا قشر علمی آنها) همین است که خوب، ما اکنون کاملا شیوه کار جهان را میفهمیم و میدانیم چگونه کار میکند؛ الآن آن خدای شما این وسط چه کاره است؟
یک دیدگاه خیلی سنتی هست که در کتابهای دبستان ما نوشته بودند: خدا چون قو را دوست داشته، پرهایش را چرب خلق کرده تا در آب خیس نشود و … . این دیدگاه برای من قابل درک نیست و هنوز هم نتوانستم تعریف جایگزینی برای توحید افعالی پیدا کنم.
وی سپس با اشاره به برخی یافتههای مرتبط با نوسانهای کوانتومی در دانش فیزیک و ارجاع به صفحاتی چون اینجا و اینجا، ایدهای را که در این زمینه به ذهنش میرسد اینگونه بیان کرده است:
جهان وجود دارد. حرکت میکند. لازمترین چیزی که برای وجود این جهان میبینم، یک قانون است. ازلیترین چیزی که وجودش برایم روشن است. این قانون الزاما باید واحد باشد. یعنی اصلا برایش دوئیت معنا ندارد. (اگر چه ممکن است ما برای درک و تبیینش ناچار باشیم چند وجه متفاوت برایش در نظر بگیریم.) این قانون باید باشد. گمان میکنم صرف این قانون، میتواند جدای از لازم بودن، برای وجود جهان کافی هم باشد.
… مطابق این قانون، برای اولین بار (اگر اولین معنا داشته باشد) سایر چیزها وجود پیدا کردهاند. اینگونه میشود تعبیر کرد که این قانون خالق همه چیز بوده و ذاتش خلاق است. این قانون، لحظه به لحظه در حال تدبیر جهان است. این قانون، منشأ و مبدأ تمام چیزهاست و به همه چیز جهت میدهد و در مسیری هدایتشان میکند و برایشان مقصدی تعیین میکند. این قانون تغییر نمیکند و در اوج کمال است. ذاتش و صفاتش مثل هم هستند. … راستش این خدا برایم عینیتر است؛ اما یک اشکال مهم دارد و آن اینکه حی بودن در او دیده نمیشود و انگار پسیو (منفعل) است!
اما بخشهایی از پاسخی که برای ایشان ارسال کردم:
نکته مهمی که در اینباره باید به آن توجه داشته باشید این است که موضوع خداشناسی از دو مسیر قابل پیگیری است و هر کدام از این راهها ویژگیهای خودش را دارد. از نوشته شما چنین برمیآید که شاید این دو راه کمی با هم مخلوط شده باشد. این در حالی است که انتظار ما از هر یک از این کانالها باید با دقت بیشتری تنظیم شود.
یکی از این دو راه، روش استدلالی و عقلی است که با فکر پیش میرود و اصل وجود خدا و ویژگیهای اجمالی او را برای ما روشن میکند. همه استدلالهای فلسفی یا نکاتی که شما با استفاده از فیزیک به آن رسیدید در این دسته قرار میگیرد. موضوع توحید افعالی را هم با همین روش میشود ثابت کرد و فهمید. اما این راه با همه خوبیهایش خیلی محدود است و نمیتوان از آن انتظار داشت ما را به جایی برساند که خدا و توحید او را لمس کنیم و با همه وجود بیابیم. اگر بخواهم با تشبیه این نکته را بیان کنم، باید بگویم این روش مثل این است که شما از راه دور با دیدن دود، پی به وجود آتش ببرید و از رنگ و حجم دود، تا حدودی با ابعاد و ویژگیهای آن آتش آشنا شوید. ولی با این مقدار نمیتوان آتش را دید یا گرمای آن را حس کرد. این روش فقط اصل وجود آتش و بعضی از ویژگیهای آن را به شما نشان میدهد. اما اگر بخواهید آتش را ببینید و گرمایش را احساس کنید، باید فاصله خودتان را از بین ببرید و نزدیکش بروید و مستقیماً با خودش ارتباط بگیرید.
راه دوم که روش اصلی خداشناسی است، همینگونه است. برای ارتباط مستقیم با خدا و دیدن و حس کردن ویژگیهای او نمیتوان تنها از فکر، استدلال، فلسفه، فیزیک و مانند آن استفاده کرد. راه اصلی خداشناسی، راه دل و فطرت است. همان راهی که خدا خودش در ساختمان وجودی ما کار گذاشته و اگر ما بین خودمان و او فاصله ایجاد نکنیم، به راحتی او را به ما نشان میدهد و عشق و محبتش را در دلهای ما شعلهور میکند. از این راه میتوان خدا را دید و او را در همه اجزای این عالم حس کرد. اینگونه، خود به خود، توحید افعالی در زندگی انسان جاری میشود و جایی برای غیر خدا باقی نمیماند.
البته با توجه به نکاتی که نوشتهاید حدس میزنم منظور شما بیشتر همان روش استدلالی است و در پی استدلالهایی هستید تا توحید افعالی را روشنتر درک کنید. لذا بیش از این به راه دل نمیپردازم و اگر مایل بودید، توضیح بیشتر در این باره را به فرصتی دیگر موکول میکنم.
اما درک عقلی توحید افعالی کاملا به استدلال ما بر اصل وجود خدا بستگی دارد. وقتی ذهن ما به این نتیجه میرسد که حقیقتی مطلق، قائم به ذات، خلاق و بینیاز، منشأ همه هستی است، حالا چه اسم او را قانون بگذاریم یا واجبالوجود یا هر چیز دیگر، پس این را پذیرفتهایم که او وجودبخش و تدبیرکننده همه اجزای هستی است. معنی منشأ هستی بودن این است که هر گونه کمال، دارایی و اثربخشی که در هر جا وجود دارد، از اوست و آن به آن از او دریافت میشود. چرا که هیچ وجود و کمالی بدون او نمیتواند وجود پیدا کند یا وجودش ادامه داشته باشد. شما هر اثر، حرکت یا کمالی را بدون او در نظر بگیرید، با یافته قبلی خودتان که میگفت حقیقتی بینیاز و بیانتها، تکیهگاه همه هستی است، تناقض پیدا میکند و نوعی نیاز و نقص را در آن قانون یا حقیقت مطلق نشان میدهد.
مشکل اصلی اینجاست که خیلیها درکشان از خدا عوامانه و اشتباه است و فکر میکنند هر جا دانش و عقل ما نتواند موضوعی را توجیه کند و رازش را بهدست آورد، پس حتما خدا آن کار را انجام داده و خدا در نظر آنها، پر کننده خلأهای علمی و فکری و توجیهکننده رازهای جهان است. مثلا وقتی با پدیدهای مثل زلزله، رعد و برق یا باران مواجه میشوند و دلیلش را نمیدانند، میگویند اینها کار خدا بوده است. یا در مثالی که شما ذکر کردید، وقتی چرب بودن پرهای قو را میبینند و عامل مشخصی برای ایجاد این ویژگی پیدا نمیکنند، میگویند پس خدا این کار را کرده است. با این طرز فکر، طبیعی است که وقتی دانش بشر بیشتر میشود و عامل زلزله، رعد و برق و باران را میشناسد و حتی میتواند آنها را محاسبه و پیشبینی کند، یا به نقش عاملی مثل تکامل در چرب شدن پرهای قو پی میبرد، دیگر جایی برای خدا باقی نمیماند و هر قدر علم پیشرفت بیشتری داشته باشد، خدا مجبور به عقبنشینی بیشتری میشود!
این در حالی است که اصل این نگاه غلط است و خدایی که ریشه در جهل انسان داشته باشد اساساً پذیرفتنی نیست و ارزش اعتقاد پیدا کردن ندارد. آن خدایی که عقل میپذیرد، حقیقت مطلق و کاملی است که همه چیز، از جمله تمامی قوانین علمی و محاسبات عالم را پدید اورده و تمامی اجزای عالم را برنامهریزی و تدبیر میکند. اوست که همیشه و همهجا زنده و فعال است و زلزله، باد، باران، برف و رعد و برق را تنظیم و هدایت میکند و حرکت تکاملی را در پدیدههای مادی برنامهریزی کرده است. ضمن این که به انسان قدرت تفکر و آموختن داده و این امکان را برایش ایجاد کرده است که قطرهای از دریای بیکران قدرت و دانش او را کشف کند. با این نگاه، هر قدر علم پیشرفت کند، نه تنها خدا عقبنشینی نمیکند، بلکه عظمت و قدرتش بیشتر آشکار میشود. از همین روست که قرآن میگوید فقط دانشمندان در برابر خدای واقعی احساس کوچکی و خشیت میکنند.
این مکاتبه ادامه دارد …