در یادداشت قبل پس از اشاره به برخی از شبهات مطرح در مورد اعتقادات دینی گفتیم که اکثر این مطالب را میتوانیم در دو نکته خلاصه کنیم: یکی غیر قابل بررسی بودن مسائل غیر مادی و دوم بیفایده بودن بحثهای اعتقادی. در این یادداشت اندکی در مورد نکتۀ اول سخن میگوییم.
حسگرایی و اعتقاد به منحصر بودن حقیقت در امور مادی از دیرباز در میان بشر سابقه داشته است. اما این تفکر به عنوان یک مکتب فکری طی چند صد سال اخیر در غرب مطرح شده و در دوران اوج خود طرفداران زیادی به دست آورده است. به اینگونه افراد پوزیتیویست یا تجربهگرا گفته میشود. این تفکر با “هیوم” اسکاتلندی در قرن ۱۷ تدریجا آغاز شد. همزمان با پیشرفت علم و یکهتازی تکنولوژی در اواخر قرن ۱۹ و اوائل قرن ۲۰ تجربهگرایی به عنوان رمز پیشرفت و ترقی توجه همۀ جوامع را به خود جلب کرد. در این دوره همه چیز با معیارهای حسی و تجربی سنجیده میشد. اعتقاد رایج در این دوره این بود که باورهای متافیزیکی قابل اثبات یا ابطال حسی و تجربی نیست و آنچه را نمیتوان با حس و تجربه بررسی کرد، گزارههایی بیمعناست که ارزش اعتنا و پیگیری ندارد. دوران اوج این جریان فکری مصادف بود با تشکیل گروهی با نام “حلقۀ وین” . این دیدگاه که بر اثر سیطرۀ سریع علوم تجربی ایجاد شد و تمامی مسائل متافیزیکی را غیرقابل اثبات میدانست، به همان سرعتی که به اوج رسیده بود از رونق افتاد. حتی حلقۀ وین نیز پس از مدت نه چندان زیادی به اشتباه خود پی برد و به ناکافی بودن حس و تجربه برای شناخت اعتراف کرد.
کاوشهایی که به تدریج در علم روانشناسی و یافتههای پزشکی و روانپزشکی صورت گرفت بر غیر مادی بودن روح صحه گذارد. جالبتر این که با اندکی دقت در ادعای تجربهگراها مشخص شد که هیچیک از حرفها و ادعاهای آنان بر پایۀ حس و تجربه بنا نشده است. همین جملۀ “آنچه را نتوان با حس و تجربه بررسی کرد گزارهای بیمعناست” یا گزارۀ “امور غیر مادی قابل اثبات نیست” موضوعاتی غیرمادی است که این افراد بدون هیچ تردیدی آن را اثباتشده دانسته و پذیرفتهاند! در حالی که چنین مباحثی به هیچوجه در حوزۀ حس و تجربه قابل بررسی نیست و درستی یا نادرستی آنها تنها با تحلیل و استدلال عقلی و منطقی مشخص میشود.
واقعیت این است که انسان موجودی است دارای قدرت تفکر، تعقل و تحلیل کلیات که در ذات و فطرت خود بدون تکیه بر حس و تجربه میتواند برخی امور کلی را تشخیص دهد. انکار این توانایی، به معنی انکار قدرت شناخت آدمی است و به نسبیت و نیستانگاری میانجامد. به عنوان مثال فرض کنید اگر انسان قبلا نداند که تناقض محال است، در هر موضوعی احتمال میدهد موضوع مورد نظر هم وجود دارد و هم وجود ندارد و نتیجۀ بهدست آمده هم صحیح است و هم غلط. در چنین شرایطی علوم تجربی نیز قابل شناخت و بررسی نیست و نتایج آن قابل اطمینان نخواهد بود.
سلام. مطلبتون خیلی مفید بود. خدا خیرتون بده و التماس دعا!
بحث جالب و مفیدی است. اگر حوصله داشتید و وبلاگی در زمینه رفتارهای اسلامی درست کردید فکر کنم تعداد مخاطبین آن ده برابر این وبلاگ علمی باشد. البته این وبلاگ نیز زیبا و مفید است. استفاده کردیم. شاد باشید.
دوست عزیز
سلام
به واقع زیبا و جذاب و به روزه.
کم تر این جور سایتی دیدم و این جور ادم های با دغدغه ای
خداوندگار یارتان
علی علی
یا حق
ایکه می گویید انسان موجودی است دارای قدرت تفکر ] تعقل و تحلیل برایم امری قابل قبول و اثبات شده است .
و نمونه ی بارزس همین است که مثلا بسیار اتفاق می افتد که دچار یک نوع ناآرامی و ناراحتی درونی می شویم
بدون اینکه جایی از اعضای بدنمان درد بکند !! اگر قرار بود این جنبه ی معنوی و روح انسان را نادیده بگیریم این
موضوع قابل استدلال نبود …. ولی آنچه می خواهم مطرح کنم این است که :
خوب از وجود چنین جنبه ی ماورایی در انسان می توانیم چگونه می توانیم به وجود خدا برسیم؟!!
یعنی اگر آنها که اعتقادی به وجود خدا ندارند ، معتقدند که این سیستم مادی پیچیده بدون وجود آفریدگاری آفریده شده ،
می توانند چنین اعتقادی هم داشته باشند که چنین دستگاه پیچهده ی روحی هم خالقی نداشته است .
در مورد پست مربوط به هدف آفرینش چیزی به ذهنم رسیده که در اینجه مطرح می کنم .
شما دونوع هدف مطرح کردید یکی فاعلی و دیگری فعلی هدف فاعلی آفرینش را چیزی
جز ذات فیاض خداوند ندانستید … و هدف فعلی را کمال انسان مطرح کردید وگفتیدبا این
وجود اگر کل کائنات کافر گردند گردی بر دامن کبریاییش ننشیند … اما پیش از آن
در مثال ساختمان به این نکته اشاره کرده بودید که ” مثلا آن سازنده ساختمان، باید ساختمان را
به گونهای بسازد که هدفی مثل سکونت و زندگی در آن را تأمین کند و اگر خانه را به گونهای بسازد
که کسی نتواند وارد آن شود، باز هم کار او را سفیهانه خواهند دانست.
به این هدف، اصطلاحا هدف فعل گفته میشود”
خوب پس باید گفت هدف فعلی خدا ازآفرینش اگر کمال خدا بوده باشد ولی به گونه ای بیافریند
که انسان به کمال نرسد، اعوذ بالله ، کار سفیهانه ای مرتکب شده است .
سایت جالبی دارید. فراموش نکنیم که شعور و شور مکمل هم هستند…
سلام بر سید نازنین و اهل دل همچنان ارادتمند نفخات قلم شیرینتان خواهیم ماند
سلام علیکم
حضرت زهرا(س):
ما اهل بیت رسول خدا ، وسیله ارتباطخدا با مخلوقات و برگزیدگان خداییم ، ما
جایگاه پاک خدا و دلیلهای روشن او و وارثان پیامبران الهی می باشیم .
(شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید ، ج ۱۶، ص ۲۱۱ )
سلام آقا . تبریک میگم . خوش به حالتون که مسئول جشنواره پیامبر اعظم هستید . ثواب بزرگی داره. برای ما دعا کنید . التماس دعا یا حق
اقا خسته نباشید اجرتون با زهرا. از وبلاگ نویسها و بچه مسلموناش دعوت میکنم حتما توی این فارومی ایرانی اسلامی که خونه خودتونه هر از گاهی قدم رنجه بفرمایید.وبلاگ نویسی سر جای خودش ولی این سایت هم هر از گاهی بیایید و با نوشته های خوبتون مفتخرش بکنید تا واسه همه مون یه پایگاه و مرکز رابطه با هم و نیرو گرفتن باشه بد نیست.من سینا هستم و خودم اونجا عضوم و فعال.این ادرس هم تونستید و دوست داشتید تو وبلاگای خودتون بذارید.قربان همگی برادر کوچیکتون.سینا/یا زهرا
http://www.iranclubs.net
اما بعضی چیزها هستند که نه قابل حس اند نه قابل اثبات . مثل وجود خدا . جایی شنیدم که دلایل وجود و نفی خداوند با هم برابره ! این درسته ؟
سلام. خوشحالم به این وبلاگ رسیدم.
راجع به مطالب توحیدی بیشتر بنویسید لطفاً
راجع به این متن هم, یک مقدار انصاف در وجود کسی باشه, قضیه درست میشه وگرنه کسی که بخواد بگه خدایی نیست, تا قیام قیامت بهونه میاره.
این هم یک لینک که فکر میکنم جالب باشه برای شما. پست های نماز و چاکراها رو ببینید
http://extrasensory.blogfa.com/8412.aspx
سلام .
اولین باری است که به این سایت سر می زنم و خوشحالم از اینکه درباب کلام اسلامی می نویسید .
البته هنوز نوشته هایتان را نخوانده ام و حتما این کار را خواهم کرد . وبلاگ من پیرامون فلسفه و اغلب فلسفه تحلیلی و علم است و اخیرا مباحثی را در معرفت شناسی شروع کرده ام و در صورت تمایل خوشحال خواهم شد که از نظرات شما نیز استفاده کنم .
با تشکر مجدد و امید موفقیت .
ای وای من!
در آزادگی طعم اسارت چشیده ام!!
دیروز و امروز واژه هایم سنگین
ناشناخته تر ازهمیشه!
ولحظه ها همچنان پیچیده در غبار!
فاصله ام دورتر از خود
از تو
و دور دور دور از او!!!
سلام و خسته نباشید .
چند نکته درباب نوشته اخیر ( حس گرایی ) :
در بخصوص تاریخ فلسفه میان حس گرایان ( Sensationalists ) و تجربه گرایان ( Empiricists ) تمایز قائل می شوند ( و درواقع متمایز نیز هستند ) . شما در متن اشاره ای داشتید بدین مضمون که به افراد حس گرا ، پوزیتیویست یا تجربه گرا می گویند . پوزیتیویست ها نیز از تجربه گرایان به حساب می آیند ولی با آموزه هایی بسیار رادیکال تر و البته متفاوت . این سه نحله فلسفی که به آنها اشاره کردید دارای تمایزات بسیاری هستند ( می توانیم مثلا ً آراء بارکلی ، هیوم و کارنپ را به عنوان نمایندگانی انتخابی از این سه گرایش ، با هم مقایسه کنیم تا این تفاوت آشکار شود ) ، مترادف یا یکی دانستن آنها با هم کمی مشکل زا است .
حلقه وین ، هم از لحاظ تئوریک ( توسط نقد های پوپر و ویتگنشتاین تا کواین ) و هم به علت فشار و تحدید نازی های آلمانی ( به لحاظ یهودی بودنشان ) از هم گسیخت ولیکن شاگردان اعضای اصلی حلقه ( مثل ایر ) و به خصوص شاگردان کارنپ ( مثل کواین ، لوئیس و … ) آموزه های این نحله فکری را دنبال کردند و سعی در ترمیم و بازسازی( در بخصوص اصل تحقیق پذیری ) آن داشتند ( و هنوز هم به شکلی بسیار تعدیل شده ، دارند ) .
“دور ” یا “نقض غرضی” که اشاره کردید ، بدرستی برای پوزیتویست ها اتفاق افتاد و در واقع به دام معضلی متافیزیکی افتادند که قصد فرار از آن را داشتند ؛ البته این دور را بسیاری از نحله های فلسفی دیگر ( از عقل گرایان تا تجربه گرایان و پراگماتیست ها و … ) نیز خورده اند ، در واقع این تحدیدی است برای هر نحله فلسفی ، چراکه هر فلسفه ای باید از عهده تبیین و توضیح خودش ، بر اساس آموزه های خود برآید ( و متاسفانه روانشناسی مملو از چنین دور هایی است ) . در نوشته شما از آموزه های روانشناسان کمک گرفته شده بود . متاسفانه اینکه ” انسان در ذات و فطرت خود بدون تکیه بر حس و تجربه ، می تواند برخی امور کلی را تشخیص دهد ” راه سختی را برای تبیین خود پیش رو دارد . ( مثلا ً فیلسوفانی مانند میل مدعی هستند که اصل امتناع تناقض ( که به آن اشاره کردید و آن را به نوعی بدیهی ، از توانایی های پیشینی انسان در نظر گرفتید ) ، خود از نخستین یافته های تجربی است . البته نقدهای فرآوان بر آن وارد آمده ولی کمتر از نقدهایی که به جمله پیش گفته وارد آمده است ، نیستند .
سخن به درازا کشید ، با پوزش و تشکر مجدد .
سلام استاد. خیلی وقت بود فرصت نکرده بودم به کلام اسلامی سر بزنم. ولی بعد از مدتی که گذشته و اومدم خیلی مباحث قشنگ و با معنی بود و حسابی چسبید. انشاالله قلمتون همیشه پاینده باشه و در کلام اسلامی روان و جاری. التماس دعا. اللهم عجل لولیک الفرج
دوست عزیز من از مکاتیب هیچ نمی دانم الا این که راه خدا مستقیم و بی واسطه است و هر کس که بدنبال واسطه گشت باخت. با همه بی بضاعتی میل دارم با چند متخصص دین برای رسیدن به آگاهی مباحثاتی داشته باشم . در علوم حوزوی گمان نمی کنم از دین اثری بوده باشد . دین نزد من است . اگر می خواهید رستگار شوید برا کسب دانش دینی نزد من آئید .