یادداشت قبل را به بررسی مهمترین دلیل اهل سنت برای مقابله با دلایل نصب جانشین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) اختصاص دادم. پس از مطرح شدن این موضوع، گفتگوهای مفصلی در بخش نظرات آن یادداشت با تعدادی از مخالفان این دیدگاه در گرفت و پاسخهایی در همان بخش ارائه شد. مطالعۀ این گفتگوها به خوبی میتواند ابعاد موضوع را روشن و خواننده را به قضاوتی دقیق نزدیک کند. ضمن آن گفتگوها موضوعات دیگری نیز به تناسب مطرح میشد که هر یک نیاز به بحثی جداگانه داشت؛ لذا بررسی آنها را به فرصتهایی دیگر موکول کردیم.
یکی دیگر از پاسخهایی که گروهی از اهل سنت در مقابل دلایل نصب حضرت علی (علیهالسلام) مطرح میکنند این است که از یک سو انتصابی بودن امامت را منافی مردمسالاری میشمارند و از سویی دیگر بیرغبتی آن حضرت را نسبت به حکومت تاییدی بر جدایی دین از سیاست و بیاهمیت بودن موضوع به حساب میآورند. آنها در توضیح این مطلب میگویند خواست اسلام این است که مردم در مسائل سیاسی و دنیایی خودشان تصمیم بگیرند تا رشد کنند و قرآن در آیاتی مانند “و امرهم شوری بینهم” این مسائل را به خود مردم واگذار کرده است. از نگاه این افراد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دارای دو شان بودند: یکی مقام نبوت که با ارتحال آن حضرت پروندۀ آن برای همیشه بسته شد، و دیگری حکومت که به دلیل بیعت و انتخاب مردم تحقق یافته بود و پس از آن حضرت هم باید از همان طریق جانشین پیدا کند.
دستیابی به حقیقیت در این موضوع نیازمند بررسی مسائل مختلفی چون تعریف امامت و تفاوت آن با حکومت، شئون و مقامات پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله)، مفهوم ختم نبوت و دیدگاه دین در خصوص سیاست است. اگر چه پرداختن به هر یک از این موضوعات، بحثهایی مفصل و دامنهدار را میطلبد، اما با یاری خداوند و همراهی شما خوانندگان گرامی طی چند یادداشت به صورت مختصر به برخی از جنبههای آن اشاره خواهیم کرد.
البته چند سال پیش طی چند یادداشت در همین وبلاگ اجمالا به موضوع تعریف امامت پرداخته بودم. عنوان اولین یادداشت از آن مجموعه، امامت (۱) بود که میتوانید آن را اینجا مشاهده کنید. پس از آن مطلب، چند یادداشت را به تبیین معنایی عمیقتر از امامت اختصاص دادم. در صورتی که مایل باشید با یکی از معارف زیبای قرآن در موضوع امامت بیشتر آشنا شوید میتوانید از طریق فهرست سمت راست وبلاگ آن یادداشتها را ملاحظه فرمایید. اما آنچه به موضوع این یادداشت مربوط است را در اینجا مطرح و توضیحات هر مطلب را، بسته به نیاز، به یادداشتهایی دیگر موکول میکنم:
۱٫ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دارای سه شان اصلی بودند: اول: ابلاغ وحی، دوم: تبیین شریعت و سوم: رهبری سیاسی امت و قضاوت میان آنان. صلاحیت آن حضرت برای این شئون جنبۀ الهی داشت و وابسته به انتخاب و پذیرش مردم نبود.
۲٫ وحی و شریعت به صورت کامل در اختیار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) قرار گرفته و کلیات هر آنچه تا قیامت برای سعادت انسان لازم است، بدون هیچ نقصی در قرآن بیان شده است. بنابراین بشر تا قیامت به نبوت و شریعتی جدید نیاز ندارد.
۳٫ معارف قرآن هم کلی است و هم امکان برداشتهای گوناگون از آن وجود دارد. لذا اگر به درستی تبیین و در مقابل برداشتهای غلط محافظت نشود، عملا فایده و خاصیتی نخواهد داشت. به همین دلیل است که تبیینکنندۀ قرآن باید دارای علم الهی و مصون از هر نوع خطا باشد.
۴٫ دینی که قرار است پس از پیامبر خود همچنان تا قیامت منشا هدایت و سعادت بشریت باشد، اگر راه حل مطمئنی برای شناخت جزئیات دستورات کلی خود و مقابله با برداشتهای غلط ارائه نکند، بدون شک دین کاملی نیست. تنها نکتهای که میتواند این دین را برای همیشه کامل و ادعای الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی را توجیه کند، ارائۀ چنین راه حلی است.
۵٫ بنا به تصریح قرآن، امامت، مقامی الهی در استمرار نبوت است که تمامی وظایف و شئون نبوت (جز ابلاغ وحی) را با همان کیفیت و اطمینان تضمین میکند. البته همانگونه که پیش از این نیز اشاره شد، از نظر قرآن، امامت دارای معنایی فراتر و عمیقتر از نبوت است.
۶٫ حاکمیت سیاسی نتیجۀ نوعی قرارداد اجتماعی میان افرادی است که میتوانند در مورد شیوۀ ادارۀ امور عمومی زندگی خود تصمیم بگیرند. بنابراین حکومت مشروع و عقلایی (مانند هر قرارداد مشروع و عقلایی دیگر) حکومتی است که با پذیرش، اراده و انتخاب مردم شکل گرفته باشد.
۷٫ اسلام در آن بخش از مسائل سیاسی که به نحوی با سعادت انسان ارتباط پیدا میکند برای پیروان خود دستورالعمل دارد؛ اما هرگز تعریف حاکمیت سیاسی و آزادی افراد در نحوۀ زندگی را محدود نمیکند. حکومت باید با ارادۀ مردم تشکیل شود، و حکومت اسلامی تنها زمانی برقرار میشود که افراد جامعه دستورالعملهای سیاسی اسلام را با میل و رغبت اجرا کنند.
۸٫ ارادۀ تشریعی خداوند و دستور صریح قرآن این بود که مردم در زمان حیات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) علاوه بر آن که وحی و تبیین آن را از آن حضرت دریافت میکنند، او را به عنوان حاکم سیاسی خود بپذیرند. این پذیرش تابع همان ابعاد و لوازم حاکمیت مشروع سیاسی است. بنابراین بر خلاف دیگر شئون نبوت در اینجا موضوعاتی چون انتقادپذیری، مشورت و بیعت مطرح میشود.
۹٫ دستور قرآن و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در مورد امامت حضرت علی (علیهالسلام) به معنی لزوم پذیرش حاکمیت سیاسی آن حضرت نیز هست. چرا که حکومت همانگونه که یکی از شئون نبوت است، از شئون امامت نیز به حساب میآید. ضمن این که در دلایل قرآنی و حدیثی نصب، به حاکمیت سیاسی نیز تصریح شده است.
۱۰٫ حاکمیت سیاسی مانند دیگر امور دنیایی بیارزش و زودگذر و مایۀ زحمت اولیای الهی است و تنها اگر در مسیر اهداف الهی و انجام وظیفه قرار گیرد ارزش مییابد. مسلما در جایی که زمینۀ پذیرش و اجرای دستورات الهی نباشد، هیچ پیامبر و امامی به دنبال حکومت نخواهد بود.