در یادداشت قبل گفتگویی را در رابطه با خدا و نقش عقل در شناخت او نقل کردم. چند روز پیش یکی از خوانندگان محترم طی نامهای نکاتی را در رابطه با این گفتگو مطرح کرد. بد نیست بخشی از نامۀ ایشان و پاسخ آن را برای اطلاع و اظهار نظر سایر خوانندگان تقدیم کنم:
در نامۀ وی چنین آمده بود:
من متن بحث شما را با فرد ناشناس که در وبلاگتان گذاشته بودید خواندم وشدیدا با شما مخالف هستم .
من شخصا هیچ یک از استدلالهایی را که برای اثبات وجود خدا عرضه میشود کامل نمیدانم . ولی …
خدا صبرتون بده با این مشتری هایی که دارید!
با سلام خدمت استاد گرامی.نظر من اینه که باید بین عقل و شهود جمع کرد که البته شناخت اول مبتنی بر پایه عقل است اما بعضی از احکام دین را هنوز نمی توان با عقل پاسخگو بود مانند قصاص قطع سه و چهار انگشت زن توسط مرد که به ترتیب سه و دو انگشت مرد می باشد.اما در غیر احکام و در مورد شناخت خداوند بیشتر باید جانب عقل رو گرفت.البته این نظر شخصی من بود و ممکنه کلا اشتباه باشه.یا حق
سلام.پس « ان دین الله لا یصاب بالعقل » رو چه جوری توجیه می کنید؟
سلام خسته نباشید . فکر میکنم عقل برای حرکت در مسیر یه چراغه اما همه چیز رو هم نمیشه با عقل فهمید اگه فقط عقل باشه ، و فطرت رو کنار بذاریم معلوم نیست بتونیم به نتیجه برسیم این فطرته که همیشه با انسان هست و انسان در اعماق وجودش خدا رو می جوید و خدا خواه است و عقل هم برای رسیدن به خدا ، به او کمک میکند اما کسانی که فطرت را کنار بذارند همون عقل که چراغ راهه اونها رو به بیراهه میبره . دلایلی عقلی درست میکنند که خدا نیست اگه بود فلان بود و فلان نبود …به هر حال فکر میکنم بهترین دلیل بر شناخت خدا همون فطرت خدا جوییه اوست که هرگز از بین نمیره ، برای همینه که توی قرآن هم گفته اگه در دریا گیر کردید فردی رو میخوانید که کمکتون کنه و اون خداست چون اونجاست که این فطرت خداجویی پنهان ، خودش رو آشکار میکنه .اما ما باید برای کمک کردن به این فطرت از عقل استفاده کنیم . اگه با عقل به حقیقت فطرت پی ببریم اون وقته که ایمانی راسخ پیدا میکنیم و حاضر به انجام اعمال تعبدی دین میشیم .البته این یه نظر شخصیه شاید هم اشتباه باشه . التماس دعا و خدانگهدار