عقیده از ریشۀ «عقد» است. در زبان عربی هر جا مفاهیمی چون گره، پیوند و پیمان بستن مطرح باشد از مادۀ عقد استفاده میشود. عقیده را نیز بر همین اساس عقیده نامیدهاند. زیرا عقیده آن باوری است که به جان انسان پیوند خورده و به آسانی از او جدا نمیشود. البته منظور از عقیده، هر نوع باوری نیست. انسان با نگاه به خود و ارتباط با موجودات اطرافش تصورات و باورهای زیادی را به دست میآورد. اما بخشی از این باورها، مهمتر و زیربناییتر است. بهگونهای که وقتی در مورد این گروه از باورها دقت میکنیم میبینیم تمام جنبههای زندگی ما تحت تاثیر آن است و با تغییر آن، جهتگیری و برنامههای زندگی ما نیز تغییر خواهد کرد. منظور ما از عقیده در این مباحث، چنین باورهایی است. باورهایی که به آن باورهای دینی نیز گفته میشود.
به نظر شما آیا عقیده _ به معنایی که بیان شد _ مخصوص گروه خاصی است؟ آیا میتوانیم افراد دارای عقیده را از انسانهای بیاعتقاد جدا کنیم؟ آیا شما تا به حال با کسی برخورد داشتهاید که به هیچ چیزی عقیده نداشته باشد؟ به نظر شما چنین افرادی چه خصوصیاتی دارند؟
واقعیت این است که عقیده یک امر همگانی است و هیچ کس را نمیتوان پیدا کرد که عقیدهای خاص نداشته باشد. کسانی که به وجود خدا اعتقادی ندارند و مذهب را خرافاتی بیش نمیدانند نیز به هر حال در مورد مسائل بنیادین زندگی باورهایی را پذیرفتهاند. همین که میگویند: در عالم هستی خدایی وجود ندارد، جز امور مادی و علوم تجربی هیچ چیزی قابل اثبات نیست، جهان دیگری در پس این جهان نخواهد بود و مانند آن، همگی ناشی از باورهایی است که به زندگی، نگاه و رفتار آنها جهت میدهد. حتی اگر کسی ادعا کند هیچ عقیدهای قابل دفاع و اثبات نیست نیز در واقع یک عقیدۀ خاص را مطرح کرده است. اریک فروم در این زمینه میگوید:
«هیچکس نیست که نسبت به دینی نیازمند نباشد و حدودی برای جهتیابی و موضوعی برای دلبستگی خویش نخواهد. او خود ممکن است از مجموعۀ معتقداتش به عنوان دین، ممتاز از عقاید غیر دینی آگاه نباشد و ممکن است برعکس فکر کند که هیچ دینی ندارد و معنای دلبستگی خود را به غایاتی ظاهرا غیر دینی مانند قدرت و پول یا کامیابی فقط نشانۀ علاقه به امور عملی و موافق مصلحت بداند. مساله بر سر این نیست که انسان دین دارد یا ندارد؛ بلکه این است که کدام دین را دارد.»
پس اساسا این پرسش که چه کسی عقیده دارد و چه کسی بیاعتقاد است، پرسش صحیحی نیست. پرسش درست و مهم این است که چه عقیدهای مطابق با حقیقت و چه عقیدهای باطل است. اینجاست که موضوع اهمیت بررسی اعتقادات و لزوم بازنگری در آن مطرح میشود.
مرا به یاد این حدیث منتسب به امام حسین علیه السلام انداختید که: زندگی یعنی عقیده . . .
مخلص حاج آقا هم هستیم
سلام
خسته نباشید. مباحث و مطالب جالبی مطرح می کنید.
سلام/// خیلی خوشحال شدم وقتی که دنبال مطلبی در مورد جبر و اختیار بودم با وبلاگ شما آشنا شدم. چندتا از مطالبتون رو در مورد واجب الوجود و … خوندم. ان شا الله بعد از این بیشتر مزاحم میشم. موفق باشید و منصور.